تأثیر جریان‌های فکری بر حکمرانی و تجارب بشری

حکمرانی و ساختارهای سیاسی در جوامع بشری همواره تحت تأثیر اندیشه‌ها و مکاتب فکری گوناگونی قرار داشته‌اند. انسان‌گرایی، حقوق بشر و شهروندی، لیبرالیسم، پلورالیسم و سکولاریسم، اندیشه‌های هستند که در قالب فضای فکری واحد و هماهنگ منجر به سیستم حکمرانی دموکراتیک و باهدف تأمین آزادی‌های اساسی و رفاه اجتماعی عمل کرده‌اند. در مقابل، مکاتب ناسیونالیسم، کمونیسم و اندیشه‌های دینی جریان‌های فکری هستند که در جوامع منجر به ایجاد دیکتاتوری، استبداد و سرکوب حقوق و آزادی‌ها گردیده‌اند.

مکتب انسان‌گرایی، حقوق بشر و شهروندی، لیبرالیسم، پلورالیسم و سکولاریسم به‌عنوان پنج محور اصلی و متجانس در شکل‌گیری و تأثیرگذاری بر حکمرانی در کشورهای غربی، نقش مهمی در تحقق دموکراسی و آزادی‌های اساسی ایفا کرده‌اند. این اندیشه‌های هماهنگ فکری، بنیادهای لازم برای ایجاد جامعه‌ای آزاد و برابری طلب را فراهم کرده و به توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کمک نموده‌اند. به‌عبارت‌دیگر، تجربه بشری این مکاتب برمبنای اصولی چون احترام به کرامت انسانی، حق انتخاب، آزادی بیان و جدایی دین از سیاست بناشده‌اند که همگی زمینه‌ساز ایجاد صلح و رفاه در جوامع غربی گردیده‌اند.

تأثیر جریان‌های فکری بر حکمرانی و تجارب بشری

تأثیر جریان‌های فکری بر حکمرانی و تجارب بشری

انسان‌گرایی به‌عنوان مکتب محوری، بر حقوق و استقلال انسان تأکید داشته و پایه‌گذار توسعه نهادهای دموکراتیک و اجتماعی شده است. مکتب شهروندی نیز به تعریف حقوق و مسئولیت‌های شهروندی پرداخته و به مشارکت اجتماعی و شفافیت کمک کرده است. لیبرالیسم با تأکید بر آزادی فردی و محدود کردن قدرت دولت، بستر لازم برای مبادله ایده‌ها و افزایش رفاه اجتماعی را فراهم کرده است. پلورالیسم نیز به تنوع فرهنگی و سیاسی ارزش قائل شده و به کاهش تنش‌ها و ارتقای ثبات سیاسی کمک می‌کند. درنهایت، سکولاریسم به جدایی نهادهای مذهبی از دولتی کمک کرده و تضمین‌کننده حقوق عمومی و همزیستی مسالمت‌آمیز در جوامع دموکراتیک بوده است. این اندیشه‌ها با ترویج احترام به کرامت انسانی و تسهیل مشارکت فعال، زمینه‌ساز حکمرانی عادلانه و ترقی هستند.

در مقابل، تجربه بشری ناسیونالیسم به‌عنوان مکتبی که بر نژاد ،زبان ، تاریخ و برتری ملی تأکید دارد، در برخی مقاطع تاریخی به‌ویژه در قرن بیستم منجر به رشد باورهای قومیتی و تعصبات ملی‌گرایانه شد که باعث بروز تنش‌های اجتماعی و جنگ‌های داخلی و خارجی گردید، ظهور رژیم‌های استبدادی در آلمان نازی، ایتالیا فاشیستی در اروپا یا در عراق صدام، سوریه اسد، لیبی قذافی و ایران در عهد پهلوی عملاً نشان داد که این جریان فکری علی‌رغم تفاوت زمانی و مکانی با ستمگری‌های خود، آزادی‌های فردی را نقض کرده و با سرکوب مخالفان، به دیکتاتوری‌های غیرقابل‌تحمل انجامیدند و با توسعه‌طلبی و نزاع در روابط با همسایگان صلح و دوستی را در جوامع معاصر تهدید کردند.

از سوی دیگر، کمونیسم نیز در عمل، معمولاً به سرکوب حقوق فردی و آزادی‌های سیاسی منجر شده است. تجارب کشورهایی که تحت حکومت‌های کمونیستی قرار داشته‌اند، همچون اتحاد جماهیر شوروی و کوبا و کره شمالی و چین، گویای محدودیت‌های شدید بر حقوق بشر و فقدان آزادی‌های اولیه است. این رژیم‌ها با توجیه اهداف ایدئولوژیک خود، به سرکوب انتقادات و اعتراضات پرداخته‌اند و به‌جای ایجاد رفاه و عدالت اجتماعی، باعث فقر و نارضایتی عمومی شده‌اند. حکومت‌های کمونیستی با اعمال کنترل شدید بر زندگی مردم، تلاش کردند تا هر نوع نارضایتی و انتقاد را خاموش کنند که این خود به افزایش تبعیض و خشونت منجر گردید.

حکمرانی جریان‌های فکری دینی در غرب و همچنین در خاورمیانه در قالب اسلام‌گرای در سه وجه شیعی، اخوانی و سلفی به‌ویژه در جریاناتی همچون طالبان وداعش، داستان مشابهی را روایت می‌کنند. این گروه‌ها عملاً در طی حکمرانی با تفسیر خشن و افراطی از دین، به سرکوب حقوق و آزادی‌های انسانی، حکومت‌داری دیکتاتوری و جنگ‌طلبی پرداختند. این نوع تفکر معمولاً به جدال و تضاد در جوامع منجر شده و به نام دین، حقوق و آزادی‌های انسانی نادیده گرفته می‌شود و مخالفان خود را با خشونت رفتار کردند. تجربه بشری این نوع جریان فکری همراه با نقض جدی حقوق بشر و آزادی‌های بنیادین، دیکتاتوری، ناکارآمدی و جنگ‌طلبی است.

بنابراین، می‌توان مشاهده کرد که تجربیات بشری در مورد مکتب انسان‌گرایی، حقوق بشر و شهروندی، لیبرالیسم، پلورالیسم و سکولاریسم موجب پیشرفت در راستای دموکراسی، حقوق بشر و رفاه اجتماعی شده است. در مقابل، جریان‌های فکری ناسیونالیسم، کمونیسم و بنیادگرایی دینی، بیشتر به سرکوب، تبعیض و نا عدالتی منجر گردیده‌اند. این مقایسه روشن می‌سازد که انتخاب مسیر فکری و فلسفی مناسب برای حکمرانی چه تأثیرات عمیقی می‌تواند بر زندگی اجتماعی و سیاسی جوامع داشته باشد

جریان سوم شهروندی ،جریان انسان گرای شهروندی بر این باور است که تجربه بشری موفق در جهان نشان داد که تنها با باور به انسان‌گرایی و از بستر آن و با محورهای حقوق بشر و شهروندی، لیبرالیسم، پلورالیسم و سکولاریسم به‌عنوان یک فضای فکری واحد امکان شکل‌گیری نظامی دموکراتیک مطلوب وجود دارد و به‌عکس، تجربه بشری نیز از جریان‌های ناسیونالیسم و کمونیسم و دین‌گرایی، معمولاً با دیکتاتوری، استبداد، نابرابری و سرکوب حقوق و آزادی‌ها و جنگ‌طلبی و نزاع در روابط خارجی همراه بوده است و یارگیری یکی از مؤلفه‌های لیبرال یا سکولاریسم و ترکیب آن با ناسیونالیسم یا کمونیسم یا اسلام‌گرایی به جهت تفاوت زمینه و بستر فکری آن تجربه موفق بشری را محقق نخواهد کرد.

مسعد سلیتی

وکیل دادگستری و کنشگر حقوق بشر و سهروندی