پیوندهای گفتمان ناسیونالیسم

پیوندهای گفتمان ناسیونالیسم

پیوندهای گفتمان ناسیونالیسم ( گفتمان ما در مقابل آنها )

ناسیونالیسم به‌عنوان یک ایدئولوژی و جریان فکری، در تاریخ معاصر تأثیرات عمیقی به جا گذاشته است. این ایدئولوژی با محور نژاد، زبان و تاریخ و ایجاد پیوندی بین هویت‌های فردی و ملی، احساس تعلق به تاریخ، فرهنگ و زبان یک ملت را تقویت می‌کند. اما در عین حال، در دستان برخی از رهبران، به ابزاری خطرناک برای تحکیم اقتدار دیکتاتوری و سرکوب آزادی‌ها تبدیل شود.

ملی‌گرایی، به‌طور کلی، بر تأکید بر هویت زبانی قوم غالب و منافع و ارزش‌های آن اولویت می‌دهد و می‌تواند به‌عنوان دستاویزی برای توجیه اقدامات دیکتاتوری و سرکوب مخالفان سیاسی به‌کار گرفته شود. در تاریخ، نمونه‌های متعددی از کشورهای مختلف وجود دارد که در آن‌ها رهبران اقتدارگرا از احساسات ملی‌گرایانه به‌منظور تقویت قدرت خود بهره‌برداری کرده‌اند.

در تاریخ معاصر ایران، ناسیونالیسم تحت حاکمیت پهلوی تأثیر مستقیمی بر تثبیت هویتی گذاشت که به استبداد رابطه داشت و به‌ویژه بر باستان‌گرایی و حس ملی‌گرایی فراگیر تأکید می‌کرد که در نهایت به سرکوب دیگر دیدگاه‌ها و اقلیت‌ها منجر شد. به همین دلیل، ارتباط میان ناسیونالیسم و دیکتاتوری در بسیاری از دوران‌های سیاسی به وضوح مشاهده می‌شود.

ناسیونالیسم، به‌عنوان یک پدیده تاریخی و سیاسی، در طول تاریخ بشر نقش بسیار تعیین‌کننده‌ای در شکل‌گیری هویت‌های ملی، مسیرهای سیاسی و فرهنگی و همچنین در دیکتاتوری‌ها ایفا کرده است. دیکتاتورها با استفاده از ابزاری به نام ملی‌گرایی و با جعلی‌سازی تاریخ، سعی بر آن دارند که به ساختن و تحکیم هویت جمعی بپردازند. در این راستا، قهرمانان ملی، شکست‌ها و پیروزی‌ها به طرز خاصی دوباره روایت شده و عناصر تاریخی تحت تأثیر سیاست‌های اقتدارگرا شکل می‌گیرند. این روایت‌ها، نه تنها هویت جمعی را تقویت می‌کند، بلکه دیکتاتورها را به‌عنوان قهرمانانی در نظر می‌آورند که حافظ ارزش‌های ملی هستند.

ناسیونالیسم، به‌عنوان یک پدیده تاریخی و سیاسی، در طول تاریخ بشر نقش بسیار تعیین‌کننده‌ای در شکل‌گیری هویت‌های ملی، مسیرهای سیاسی و فرهنگی و همچنین در دیکتاتوری‌ها ایفا کرده است. دیکتاتورها با استفاده از ابزاری به نام ملی‌گرایی و با جعلی‌سازی تاریخ، سعی بر آن دارند که به ساختن و تحکیم هویت جمعی بپردازند. در این راستا، قهرمانان ملی، شکست‌ها و پیروزی‌ها به طرز خاصی دوباره روایت شده و عناصر تاریخی تحت تأثیر سیاست‌های اقتدارگرا شکل می‌گیرند. این روایت‌ها، نه تنها هویت جمعی را تقویت می‌کند، بلکه دیکتاتورها را به‌عنوان قهرمانانی در نظر می‌آورند که حافظ ارزش‌های ملی هستند.

یکی از روش‌های متداول در ناسیونالیسم، دشمن‌سازی است. رهبران این جریان فکری با ایجاد تصویری ساده‌انگارانه از اقلیت‌ها یا دیگر ملت‌ها به‌عنوان دشمنان داخلی یا خارجی سعی می‌کنند که تضادها را ضروری تلقی کنند. این دشمن‌سازی، برانگیختن احساسات ملی‌گرایانه و ستیزه‌جویی را در پی دارد و به‌راحتی دیگران را تحت فشار قرار می‌دهد. در این راستا، ملی گراها با سرکوب شدید مخالفان و به تصویر کشیدن خود به‌عنوان محافظان توسعه و اعتبار ملی، به تثبیت قدرت خود بپردازند.

ملی گراها با تسلط بر ساختارهای آموزشی و رسانه‌ها روایت‌های ملی خود را ترویج دهند و هر نوع نقدی را سرکوب کنند. از طریق تمامیت‌خواهی رسانه‌ای، اطلاعاتی که بر پایهٔ ملی‌گرایی و تحکیم سلطهٔ دیکتاتوری است، به‌طور وسیع منتشر می‌شود. این اطلاعات به‌صورت گزینشی و منجمد شده، به افکار عمومی تحمیل می‌شود.

ملی‌گرایی محدودیت‌های شدید را بر آزادی‌های فردی و اجتماعی تحمیل می کند. بی‌اعتنایی به حقوق بشر و سرکوب آزادی بیان، به‌عنوان عواقب طبیعی آن در تحکیم دیکتاتوری، فشارهای روانی و اجتماعی را به همراه خواهد داشت. در این شرایط، هر گونه انتقاد یا نظری که با روایت‌های ملی همخوانی نداشته باشد، به‌طور مکانیکی تحت فشار قرار می‌گیرد.

درواقع، حکمرانی ملی‌گرایانه می‌تواند به پیامدهای حادی ازجمله محدودیت آزادی‌های اساسی، حق بیان نظر و حق تجمع منجر شود. در چنین جوامعی، شهروندان برای ابراز دیدگاه‌های غیرمتعارف و نقد حکمرانی در معرض خطر و پیگرد قانونی قرار می‌گیرند. این دلسردی از مشارکت اجتماعی و سیاسی، شرایطی را ایجاد می‌کند که در آن تنوع و پویایی اجتماعی کاهش یابد و درنهایت، نابرابری و بی‌عدالتی رشد کند.

یکی از بارزترین نشانه‌های ملی‌گرایی در حکمرانی بد، انحصارطلبی است. رهبران ملی‌گرا معمولاً تمایل دارند که تمامی قدرت سیاسی را در دست خود نگه‌دارند و دیگران را به حاشیه برانند. این انحصار باعث می‌شود که نظارت و پاسخگویی کاهش یابد و فساد و سوءاستفاده از قدرت افزایش یابد.

پیوندهای گفتمان ناسیونالیسم

پیوندهای گفتمان ناسیونالیسم

یکی از پیامدهای بارز حکمرانی ملی‌گرایانه، تأکید بر سیاست‌های اقتصادی محدودکننده است. ملی‌گرایان سیاست‌هایی را پیشنهاد می کنند که به‌جای اینکه بر اساس واقعیت‌های اقتصادی و اجتماعی بناشده باشند، بیشتر تحت تأثیر احساسات ملی قرار گیرند. این رویکردها رشد و توسه کشور را متاثر و به افزایش نارضایتی عمومی منجر می‌شوند.

ملی‌گرایی افراطی می‌تواند به ایجاد شکاف‌های عمیق اجتماعی و درگیری‌های داخلی منجر شود. زمانی که گروه‌های قومی یا مذهبی به‌عنوان تهدیدی برای هویت ملی تلقی می‌شوند، تنش‌ها افزایش می‌یابند. این رویدادها موجب می‌شود که مقامات بجای تمرکز بر توسعه و رفاه عمومی، به سرکوب مخالفان خود بپردازند. به این ترتیب، حکمرانی به‌شدت تحت تاثیر قرار می‌گیرد و قابلیت مذاکره و تعامل اجتماعی به‌شدت کاهش می‌یابد.

حکمرانی بر مبنای ملی‌گرایی، به‌ویژه در اشکال افراطی آن، معمولاً مرتبط با تبعیض و نقض حقوق شهروندی اقلیت‌هاست. در این زمینه، اقلیت‌های قومی و مذهبی به دلیل تفاوت‌های هویتی خود مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند. این وضعیت نه‌تنها به سرکوب نهادینه حقوق بشر منجر می‌شود، بلکه در طول تاریخ کشورها منجر به تقویت محدودیت‌ها و تبعیض‌های شدید علیه اقلیت‌ها شده است.

حکمرانی ملی‌گرایانه، به‌ویژه در شرایطی که هویت ملی و تعلقات فرهنگی در کانون توجهات قرار می‌گیرد، می‌تواند به پیدایش نابرابری‌های عمیق اجتماعی و اقتصادی بینجامد. این نوع حکمرانی، به‌طور معمول به گروه‌های خاصی از جامعه که در ساختار قدرت نقش دارند، کمک می‌کند و سیاست‌های اقتصادی را به نفع آنان طراحی می‌کند. در نتیجه، اقلیت‌ها و گروه‌های آسیب‌پذیر به‌طور اصولی نادیده گرفته می‌شوند و این وضعیت شکاف‌های طبقاتی و اقتصادی را عمیق‌تر می‌کند و ناپایداری‌های اجتماعی و اقتصادی را تشدید می‌کند.

تجارب تاریخی نشان می‌دهد که گفتمان ناسیونالیسم، به دلیل ویژگی‌های ذاتی خود، بستر مناسبی برای دیکتاتوری و استبداد، تبعیض و نابرابری، و حتی نژادپرستی فراهم می‌آورد. این ایدئولوژی نه‌تنها معمولاً به سرکوب حقوق بشر و آزادی‌های بنیادین منجر می‌شود، بلکه باور به حقوق بشر جهانی را نیز تضعیف می‌کند. در این راستا، سیاست خارجی کشورهای ملی‌گرا، اغلب تحت‌تأثیر ناسیونالیسم، به جنگ‌طلبی و مداخله‌جویی در دیگر کشورها تبدیل می‌شود که با اصول انسانی و شهروندی در تناقض است.

در عصر جهانی‌شدن، ملی‌گرایی بیشتر به ابزاری برای جدایی و انزوا بدل شده است که پیامدهای آن تنها به روابط داخلی محدود نمی‌گردد، بلکه بر کارکرد نظام‌های حکومتی در توجیه رفتارهای غیرقانونی نیز تأثیر می‌گذارد. حکمرانی ناسیونالیستی معمولاً به انحراف از اصول بنیادین حقوق بشر و آزادی‌های اساسی دامن می‌زند و به نقض حقوق اقلیت‌ها و کاهش کیفیت زندگی شهروندان می‌انجامد. این نوع حکمرانی، با ایجاد تفکیک “ما در مقابل آنها”، می‌تواند منشأ فتنه‌ها و درگیری‌های داخلی باشد و حتی به جنگ‌های منطقه‌ای یا بین‌المللی منجر گردد.

تاریخ و تجربه بشری در اقصی نقاط نشان می‌دهد که ناسیونالیسم، به‌ویژه در قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم، تأثیرات عمیق و منفی بر نظام‌های حکومتی داشته است. به‌عنوان مثال، رژیم‌های فاشیستی در ایتالیا و نازی‌ها در آلمان از اشکال افراطی ملی‌گرایی برای انحصاری‌سازی هویت ملی و سرکوب مخالفان خود استفاده کردند. در این جوامع، مخالفان به‌عنوان خائنان به ملت معرفی می‌شدند و این رویکرد، دلالت‌کننده بر ارتباط عمیق گفتمان ناسیونالیسم با دیکتاتوری ، استبداد ، نقض حقوق بشر و شهروندی و آزادی های اساسی و نزاع و جنگ طلبی در روابط خارجی است که در نقاط مختلف جهان مشهود است.

با توجه به ظهور چالش‌های جدید جهانی، ناسیونالیسم به‌عنوان یک فلسفه باخت به نظر می‌آید. در دنیای امروزی که اهمیت احترام به تنوع و کرامت انسانی بیش از هر زمان دیگری احساس می‌شود، ناسیونالیسم به‌عنوان یک ابزار غیرمؤثر و حتی مخرّب شناخته می‌شود. به‌خصوص برای کشورهایی مانند ایران که به دنبال دستیابی به حکمرانی خوب ،حقوق و آزادی‌های اساسی و صلح و رفاه هستند، حکمرانی ملی‌گرایانه نمی‌تواند الگویی پایدار باشد. بهتر است ایران نوین مبنای اصول انسان‌گرایی و حقوق بشر، شهروندی، لیبرالیسم، سکولاریسم، دموکراسی ،انتخابات آزاد و عادلانه ،برابری ،هویت شهروندی و انسانی ،تکثرگرایی ، حسن هم‌جواری و تعامل با نظام بین الملل بنا شود.

مسعد سلیتی

وکیل دادگستری

مبانی فکری جریان انسان گرای شهروندی

مبانی فکری جریان انسان گرای شهروندی

جریان سوم شهروندی ،جریان انسان‌گرای شهروندی با محوریت انسان و شهروند است که هر فرد به عنوان یک شهروند، دارای حقوق و کرامت ذاتی می داند و باید توسط حکومت و جامعه محترم شمرده شود. در این دیدگاه، شهروندان نه به عنوان ابزار، بلکه به عنوان هدف اصلی توسعه و پیشرفت جامعه در نظر گرفته می‌شوند. این محوریت، پایه‌ای برای ایجاد جامعه‌ای است که در آن حقوق و آزادها و نیازهای انسان‌ها در اولویت قرار دارد.

جریان سوم شهروندی

جریان سوم شهروندی

جریان انسان‌گرای شهروندی که در ایران، خاورمیانه و شمال آفریقا برای تغییر نظام فکری-فرهنگی ،نگرش ها و روش ها و پرورش انسان جدید و تحقق دولت حقوقی فعالیت می‌کند، بر پایهٔ ده محور فکری اصلی استوار است. این محورها در قالب یک فضای فکری واحد و هماهنگ، به ایجاد جامعه‌ای آزاد، عادلانه و پیشرفته کمک می‌کنند.

۱. انسان‌گرایی و حقوق بشر:

انسان‌گرایی و حقوق بشر، پایه‌های اصلی جریان انسان‌گرای شهروندی هستند. این جریان بر ارزش‌های انسانی مانند آزادی، برابری و عدالت تأکید می‌کند و معتقد است که هر فرد به عنوان یک انسان، دارای حقوق بنیادین است که باید محترم شمرده شود. این حقوق شامل حق زندگی، آزادی بیان، آزادی عقیده و مشارکت سیاسی است. در ایران و خاورمیانه، این جریان به دنبال ترویج فرهنگ احترام به حقوق بشر و مبارزه با نقض این حقوق است.

۲. شهروندی:

شهروندی به معنای برخورداری از حقوق و مسئولیت‌های برابر در جامعه است. جریان انسان‌گرای شهروندی معتقد است که همه افراد، صرف نظر از جنسیت، نژاد، مذهب یا طبقه اجتماعی، باید از حقوق شهروندی کامل برخوردار باشند. این جریان در ایران و خاورمیانه، به دنبال ایجاد جامعه‌ای است که در آن همه شهروندان بتوانند به طور برابر در فرآیندهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مشارکت کنند.

۳. لیبرالیسم (آزادیخواهی):

لیبرالیسم به‌عنوان یکی از پایه‌های فکری این جریان، بر آزادی فردی و حقوق شهروندی تأکید دارد. این جریان معتقد است که افراد باید در انتخاب شیوه زندگی، عقاید و باورهای خود آزاد باشند، به شرطی که به حقوق دیگران لطمه نزنند. آزادی بیان، آزادی عقیده و آزادی مشارکت سیاسی ازجمله اصولی هستند که این جریان از آن دفاع می‌کند. در خاورمیانه، این جریان به دنبال ایجاد فضایی است که در آن شهروندان بتوانند آزادانه عقاید خود را بیان کنند.

مبانی فکری جریان انسان گرای شهروندی

مبانی فکری جریان انسان گرای شهروندی

۴. برابری:

برابری یکی دیگر از اصول اساسی جریان انسان‌گرای شهروندی است. این جریان به دنبال ایجاد جامعه‌ای است که در آن‌همه شهروندان، بدون توجه به جنسیت، نژاد، مذهب یا طبقه اجتماعی، از فرصت‌های برابر برخوردار باشند. برابری در اینجا به معنای نفی تبعیض و ایجاد شرایط عادلانه برای همه افراد جامعه است. در ایران و خاورمیانه، این جریان به دنبال کاهش نابرابری‌های اقتصادی و اجتماعی و ایجاد جامعه‌ای منسجم و عادلانه است.

۵. تکثرگرایی:

تکثرگرایی به معنای پذیرش تنوع عقاید، فرهنگ‌ها و سبک‌های زندگی در جامعه است. جریان انسان‌گرای شهروندی معتقد است که جامعه‌ای سالم و پویا، جامعه‌ای است که در آن تفاوت‌ها به رسمیت شناخته‌شده و احترام گذاشته می‌شود. این جریان از حقوق اقلیت‌ها دفاع می‌کند و بر این باور است که تنوع فرهنگی و فکری می‌تواند به غنای جامعه کمک کند. در خاورمیانه، این جریان به دنبال ایجاد جامعه‌ای است که در آن‌همه فرهنگ‌ها و عقاید بتوانند در کنار هم زندگی کنند.

۶. سکولاریسم:

سکولاریسم به معنای جدایی دین از دولت و سیاست است. جریان انسان‌گرای شهروندی معتقد است که حکومت باید بی‌طرفانه با همه ادیان و باورها برخورد کند و هیچ دین یا مذهبی را بر دیگری ترجیح ندهد. این اصل به شهروندان امکان می‌دهد تا در فضایی آزاد و بدون فشار مذهبی، عقاید خود را انتخاب و بیان کنند. در ایران و خاورمیانه، این جریان به دنبال ایجاد حکومتی است که بر اساس عقلانیت و منافع عمومی، نه بر اساس تعصبات مذهبی، تصمیم‌گیری کند.

۷. حقوق زنان و برابری جنسیتی:

حقوق زنان و برابری جنسیتی از اصول مهم جریان انسان‌گرای شهروندی است. این جریان معتقد است که زنان باید از حقوق و فرصت‌های برابر با مردان برخوردار باشند. این شامل حقوق سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است. در ایران و خاورمیانه، این جریان به دنبال ایجاد جامعه‌ای است که در آن زنان بتوانند به‌طور کامل در تمامی عرصه‌های زندگی مشارکت کنند.

۸. دموکراسی و انتخابات آزاد و عادلانه:

دموکراسی به‌عنوان یکی از ارکان اصلی جریان انسان‌گرای شهروندی، بر مشارکت فعال شهروندان در فرآیندهای سیاسی تأکید دارد. این جریان معتقد است که حکومت باید از طریق انتخابات آزاد و عادلانه شکل بگیرد و شهروندان باید بتوانند نمایندگان خود را به‌طور دموکراتیک انتخاب کنند. دموکراسی همچنین به معنای پاسخگویی حکومت به شهروندان و شفافیت در تصمیم‌گیری‌های سیاسی است. در خاورمیانه، این جریان به دنبال ایجاد نظام‌های سیاسی است که در آن شهروندان بتوانند آزادانه در فرآیندهای سیاسی مشارکت کنند.

۹. هویت انسانی و شهروندی به‌عنوان هویت ملی:

جریان انسان‌گرای شهروندی بر هویت انسانی و شهروندی به‌عنوان پایه‌ای برای ایجاد جامعه‌ای منسجم تأکید می‌کند. این جریان معتقد است که هویت شهروندی باید بر اساس حقوق و مسئولیت‌های مشترک تعریف شود، نه بر اساس تفاوت‌های قومی، مذهبی یا فرهنگی. این نگاه به هویت، به ایجاد جامعه‌ای همبسته و یکپارچه کمک می‌کند. در ایران و خاورمیانه، این جریان به دنبال ایجاد هویت ملی‌ای است که در آن‌همه شهروندان، صرف‌نظر از تفاوت‌هایشان، احساس تعلق و مسئولیت مشترک داشته باشند.

۱۰. حفظ محیط‌زیست و تنوع زیستی و رعایت حقوق حیوانات:

جریان انسان‌گرای شهروندی به حفظ محیط‌زیست و تنوع زیستی و رعایت حقوق حیوانات اهمیت می‌دهد. این جریان معتقد است که حفظ محیط‌زیست و حقوق حیوانات بخشی از مسئولیت‌های اخلاقی و اجتماعی انسان‌ها است. در ایران و خاورمیانه، این جریان به دنبال ایجاد آگاهی در مورد اهمیت حفظ محیط‌زیست و حمایت از حقوق حیوانات است.

جریان انسان‌گرای شهروندی با محوریت انسان و شهروند بر اساس مبانی انسان‌گرایی و حقوق بشر، شهروندی، لیبرالیسم، برابری، تکثرگرایی، سکولاریسم، حقوق زنان، دموکراسی، هویت انسانی و شهروندی و حفظ محیط‌زیست در قالب فضای فکری واحد و هماهنگ و به‌عنوان محورهای اصلی و وابسته که همه باهم این جریان فکری متجانس را تشکیل و به دنبال ایجاد جامعه‌ای آزاد، عادلانه و پیشرفته است. این جریان بر محوریت انسان و شهروند تأکید دارد و معتقد است که احترام به حقوق و کرامت انسانی، پذیرش تنوع و مشارکت فعال شهروندان در فرآیندهای سیاسی، پایه‌های اصلی حکمرانی خوب و توسعه پایدار هستند. این مبانی فکری، نه‌تنها به ایجاد جامعه‌ای منسجم و عادلانه کمک می‌کنند، بلکه زمینه‌ساز پیشرفت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیز هستند.

مسعد سلیتی

معرف جریان انسان گرای شهروندی